سواد رسانه ای؛ راه نجات برند ملی از آشفته بازار مجازی

  • چهارشنبه 9 آبان 1397 - 10:20
  • سرمقاله
  • 0 دیدگاه
انگاره ملی ایران در طول دوره های مختلف تاریخ کشور فراز و فرودهای گوناگونی را تجربه کرده است. مناسبات فرهنگی، شرایط اقتصادی، تعاملات اجتماعی و وقایع سیاسی، شاخص هایی بوده اند که بر تصویر و جایگاه تصویر ایران تأثیر بسزایی داشته و آنچه امروز از ایران و ایرانیان در مناسبات ملی، منطق های و بین المللی شناخته می شود، برآیندی از تمامی این فراز و نشیب ها در سیر تاریخ ایران است.

امروز آنچه از انگاره ایران وجود دارد، تصویر و جایگاهی است که برند ملی کشور را در عرصه های مختلف به نمایش می گذارد. سیاست، فرهنگ، اقتصاد ملی، گردشگری، جامعه مدنی و جذب سرمایه اضلاع منشور برند ملی کشور را تشکیل می دهند و عملکرد فعلی آن در ارکان مختلف و همچنین سبقه تاریخی ما در این شاخص ها جایگاه و تصویر برند ملی کشور را درحال حاضر می سازند.
مشخص است که برند ایران مانند تمام کشورها و ملت ها متأثر از عوامل درونی و بیرونی و مناسبات بین المللی آن است و هرآنچه به شاخص های تشکیل دهنده اش مرتبط باشد، می تواند برآیند مخاطبان را از برند ملی کشور تحت تأثیر قرار دهد. در خلأ بین آنچه هستیم با آنچه دیده می شویم، برندینگ ملی متولد می شود و می گوید برای نزدیک شدن تصور خود به تصور دیگری باید کاری کرد و نباید منتظر بود. 
یکی از ابزارهای مهمی که از کشورها تصویر می سازند رسانه ها و شبکه های اجتماعی هستند که بازوی تبلیغی ـ ترویجی برند ملی شناخته می شوند. یعنی آنچه می تواند نگرش مخاطبان و ذینفعان را نسبت به برآیندهای حاصل از عملکرد برند ملی کشورها تحت تأثیر قرار دهد رسانه و ارتباطات آنها است. پیام و محتوای برند ملی کشورها در حوزه های مختلف اعم از فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی وقتی تولید و تبیین می گردد، نهایتاً به وسیله رسانه¬ها منتقل می شود.
اما این مکانیسم در مورد کشور ما به شدت دچار خدشه است. شاید در دنیای پیشارسانه ای، مفهومی به نام «حرفهایی برای مصرف داخلی» معنا داشت، اما در دنیای در هم تنیده امروز حتی حرکت یا صحبت شهردار یک شهر کوچک مرزی در ایران می تواند در صدر اخبار جهان قرار بگیرد. پس برند کشورها دیگر یک پیکره واحد نیست که رئیس¬جمهور آن را بسازد و ترویج کند، بلکه یک پیکره گسترده است که هر پیامِ رسانه ای، موزاییکی از آن را پر می کند. 
محمدجواد ظریف از معدود مدیران ارشدی است که سواد رسانه ای را درک می کند، می داند فیسبوک و توئیتر چه تفاوتی با تلویزیون دارد. هر کلمه در یک موقعیت چه بار معنایی بین المللی دارد. چه زمانی باید مقاله بنویسد، چه زمانی یک ویدئو ضبط کند و در یوتیوب بگذارد و چه زمانی روبه روی یک مجری معروف قرار بگیرد و حرف بزند. تقریبا می توان گفت او در میان وزرای دولت کمترین اشتباهات رسانه ای را داشته است. حتی می توان در روزهای اخیر درک کرد که هر جمله مبهم او می تواند چه موج منفی ای بسازد.
در دنیای امروز ارتباطات دیگر فقط مربوط به وزیر امور خارجه نیست که در کنار رئیس جمهور، پیشانی ارتباطی یک کشور با دنیاست. از فرماندهان نظامی تا وزرا و شهرداران و مدیران محلی همه در اتاق شیشه ای رسانه های جهانی قرار دارند. اما آیا توجه کرده ایم که مدیران ارشد تا چه اندازه به توانایی و سواد رسانه ای مسلط هستند؟ در حالی که برای همه آنها دوره آموزش مسائل امنیتی و قانونی گذاشته می شود که مبادا در اشتباهی بیفتند که کشور ضربه ببیند. سواد رسانه ای در فضای امروز کم اهمیت تر از این مسائل نیست.
البته در این معادله یک ضلع دیگر نیز وجود دارد و آن مردم ایران، به طور عام و افراد سرشناس ایرانی به طور خاص است. یعنی یک حرکت رسانه ای از فردی مثل اصغر فرهادی یا یک کمپین رسانه ای مردمی هم می تواند تأثیر بسیاری در نگاه مخاطبان جهانی داشته باشد. یعنی ترندهای فضای مجازی هر کشور، فقط ترند آن کشور نیست، یک پیام پر از کدهای مشخص برای دنیاست. نمونه¬های معروف این دیده شدن¬ها حمله¬های اینستاگرامی به پیج افرادی چون لیونل مسی و ... است.
دنیای دیتاهای شلوغ مجازی آنقدر ارزشمند شده که شرکت های بزرگی به دیتاماینیگ و داده پردازی مشغول هستند و درآمدهای کلانی از آن به دست می-آورند، چون برطبق آن رفتارشناسی و مردم¬شناسی می کنند. به یک راه حل یا پیشنهاد خاص می رسند و آن را می فروشند. حتی مسئله فراتر رفته و جنگ مجازی در جریان است که هر کشور برای منافع خود در حال انجام آن است. پردازش فضای مجازی ایران در سال های اخیر دقیقا رد پای بسیاری را نشان می دهد که مشخصا مشغول اثربخشی از این طریق هستند.
مشخص است که تأثیرپذیری برند ملی کشورها از محصولات و پیام هایی است که بر بستر رسانه های مختلف تولید و منتقل می شوند و عملکرد مخاطبان و ذینفعان در رسانه ها این پیام ها را می سازند که موزاییک هایی بر پیکر برند ملی یک کشور می شوند. شاید هر موزاییک خود به تنهایی آن چنان مهم به نظر نرسد، اما وقتی در یک پیکره قرار می گیرد یک تصویر یا تصور می سازد.
پس آنچه اهمیت و اولویت بسزایی دارد، میزان آگاهی ذینفعان و مخاطبان برند ملی کشور از نقش و جایگاه خود در حفظ و توسعه برند ملی ایران است و همچنین موضوع کلیدی و مکمل در این روند، توانمندی این گروه در شناخت ارزش و جایگاه برند ملی ایران و توانمندی در تحلیل و تفکیک محتوایی است که قصد توسعه یا تضعیف برند ملی کشور را دارد. این همان جایی است که نقش سواد رسانه ای پررنگ می شود.
سواد رسانه ای به عنوان یکی از اهرم های توانمندسازی ذینفعان جامعه ملی شاید در نگاه اول تنها معطوف به آگاهی بخشی مخاطبان آن از فضای ارتباطات و مناسبات آن باشد، اما لایه های عمیق تر این مفهوم می تواند نقش مؤثری در حفظ و حراست جایگاه و موقعیت شاخص ها و ارزش های کشور در عرصه های مختلف داشته باشد.
توانایی مخاطبان و ذینفعان جامعه در تفکیک محتوای مؤثر از محتوای مخرب و همچنین توانایی آنان در تولید و بازنشر محصولات رسانه ای که به تقویت و انسجام شاخص های ملی کمک می کند، جریان رسانه ای و تبلیغاتی را ایجاد و هدایت خواهد کرد که در آن جامعه با ارزش ها و داشته های خود بیگانه نیست و در حفظ و حراست آن در بسترهای رسانه ای و ارتباطی می کوشد و آنها را به عنوان ارزش های ذاتی کشور خود ارتقاء می بخشد. باید ذینفعان برند ملی ما بدانند که پیامی که در حال انتقال آن هستند چه اثری دارد. این پیام آیا در بستری که منتشر می شود نتیجه مورد نظر را دارد یا نتیجه عکس می دهد؟ به عنوان مثال اگر رئیس جمهور در حال مذاکره با رئیس جمهور کشور دیگری باشد، ولی در رسانه ها و فضای مجازی کمپینی علیه رئیس¬جمهور شکل بگیرد (حتی به حق) آیا قدرت او در مذاکره کمتر نخواهد شد؟
شاید مثال موضوع دریاچه خزر نمونه عینی نزدیکی باشد از همین موضوع. اگر سواد رسانه ای کافی ای وجود داشت، این وضعیت مبهم و عجیب شکل نمی گرفت که ویدئو چنددقیقه ای یک خارجی بتواند تمام رسانه ها و فضای مجازی را تحت الشعاع خود قرار دهد؛ طوری که رؤسای کشور مجبور شوند بارها ابهام زدایی کنند ولی باز هم مردم همان سوال قبلی را تکرار کنند.
کمتر کارشناس و مسئولی هست که درباره فضای مجازی و تبعات آن حرف نزده باشد، اما بررسی همین نگاه ها خود نشان از عدم وجود سواد رسانه ای است. برخی حتی نمی دانند مشکل وضعیت فعلی که در شبکه های اجتماعی یا رسانه ها می بینند خود این شبکه ها نیستند بلکه عدم درک صحیح از رسانه است که به چنین فضایی دامن زده. دیتاهای سرگردان در وب، سالها در اذهان مردم وجود داشته و این شبکه ها فقط راه ابراز آن را سهل کرده است وگرنه مشخص است که در طول تاریخ هر شهری دیوانه و دروغگو و دزد یا تخریب گر دارد، اما شهر را به خاطر آنها تعطیل نمیکنند یا به همه آنها دیوانه نمی گویند.
وقتی به جای آموزش سواد رسانه ای وقت صرف زیر سوال بردن کل موضوع می شود، مشخص است که در این آشفته بازار هر خبر منفی ای قابل باور می شود طوری که یک دروغ را می توان در لحظه ساخت و واکنش آن را در دورترین نقطه کشور دید. اینکه هرزه نگاری صورت بگیرد، چیز عجیبی نیست و همه جای دنیا این اتفاق می افتد اما اینکه مردم ابزار توزیع آن شوند، عجیب است. چون نمی دانند یک داده را چگونه بسنجند، چگونه با آن برخورد کنند یا چگونه جلوی تأثیرگذاری آن را بگیرند.
این مشکل فقط مختص مردم نیست، بسیاری از مدیران ما نیز از علم سواد رسانه ای شناختی ندارند. فقط می دانند باید در رسانه ها باشند، اما چرا و چگونه اش را نمی دانند.
حتی برخی خبرنگاران و رسانه های ما هم به طرز عجیبی در این وادی دچار مشکل هستند. برای همین است که یک خبر جعلی به راحتی در ایران توزیع شبکه ای می شود، اما در کشور دیگر نه. همین آشفته بازار رسانه ای است که تصور ما ایرانی ها را درباره فرهنگ ایرانی و نیز تصور دیگران را از فرهنگ ما دچار اشتباه کرده است. این تصور غلط به خودتخریبی و افول برند ملی منتهی می شود و انتهای این مسیر غلط هم مشخص است. هر چه هست روشن نیست و اگر بخواهیم با همین ناآگاهی که امروز در آن هستیم ادامه دهیم، باید منتظر عواقب بدتری باشیم.

 

** محمدرضا رستمی؛ معاون فرهنگی، گردشگری و صنایع خلاق دبیرخانه شورایعالی مناطق آزاد و ویزه اقتصادی کشور

آمنه شهیدی امتیاز به خبر :

ارسال نظرات

نام

ایمیل

وب سایت

نظرات شما

هم اکنون هیچ نظری ارسال نشده است. شما می توانید اولین نظردهنده باشد.