گزارشی از زندگی در جزیره قشم/روزگار سپری شده شکارچیان نهنگ

لینک کوتاه: freena.ir/detail/31175
ساعت 09:31 سه شنبه 30 دی 1393
خیلی‌ها اسمش را شنیده‌اند و خیلی‌ها هم نمی‌شناسندش، روستا به روستا باید می‌گشتیم تا «محمد رم‌چاهی» را در روستای «برکه خلف» یا آن‌طور که محلی‌ها می‌گویند «برقع خلف» پیدا کنیم. محمد را اینجا به اسم «آدم گپ» می‌شناسند، به معنای «آدم بزرگ». «آدم گپ» لقبی است که در سرتاسر قشم به هر کسی نمی‌دهند، مختص پیرانی است که دنیا دیده‌اند و استخوان ترکانده‌اند.

پیرمرد ریز اندامی است، عصایی از چوب گردو به دستش است و حدقه تیره چشم‌هایش خبر از زندگی پرماجرایی می‌دهد.
75‌سال قبل در قشم به دنیا آمد و 13‌سال بعدش در یک تابستان گرم که پدر و عموهایش می‌گفتند گرم‌ترین تابستان است، روی یک نهنگ راه رفت.
این روزها بین ماهیگیران قشم به اسطوره می‌زند، مردی که شکار نهنگ می‌کرده است اما خودش می‌گوید، اینطور نیست. آن روز ما رفته بودیم ماهیگیری که یکی از عموهایم در اقیانوس نهنگ کوچکی دیدند و برای این‌که ترس من بریزد چند قدم رویش زدیم.
پدر و عموی بزرگترش نهنگ شکار می‌کردند. می‌گوید، بدن نهنگ مثل تپه‌های شنی است، نرم است، به نظر اینطور نمی‌رسد اما «آدم گپ» می‌گوید این‌طور است. زیر پایت نرم است، پوستش لیز است و پوستت رو قلقلک می‌دهد. چند قدم بیشتر برنداشته اما به گفته خودش زندگی‌اش دگرگون شده، می‌گوید «عظمتی دارد که فقط باید ببینی، تازه آن‌که من سوارش شدم، کوچک بود».
این‌طور که از سخنان اهالی برمی‌آید او تنها بازمانده شکارچیان نهنگ است که سال‌های بسیار دور در قشم فعالیت می‌کردند و همزمان با تغییرات فعالیت آنها هم کم و کمتر شد و سال‌هاست که دیگر خبری نیست.
محمد یکی از این تغییرات را از بین رفتن رسم و رسوم‌های ماهیگیری می‌داند، می‌گوید، قبل‌ها ماهیگیری فقط یک شغل نبود یک عشق بود، مردم بعد از اذان صبح می‌زدند به دریا و بسته به این‌که چه می‌گیرند از یک نصفه روز تا چند هفته را در دریا می‌ماندند. از جشن‌های میگو و ماهی در بندر سلخ می‌گوید که دیگر خبری از آنها نیست و با قایق‌های تندرو الان هم به فکر سود بیشترند.
پیرمرد که دیگر از پا افتاده و به تازگی هم توانسته حقوق چند ماه عقب افتاده‌اش از نگهبانی دره ستارگان را دریافت کند، آهی می‌کشد و می‌گوید، همه چیز تغییر کرده است، بچه‌های امروزی فقط برای تفریح دریا می‌روند، بعضی‌ها حتی شنا بلد نیستند.
نوه‌اش می‌گوید که پیرمرد اغراق می‌کند اما خب دیگر هم آنطور نیست که بچه‌های کوچک دریا بروند برای کار. محمد همین را نشانه مغلوبه شدن جنگ می‌داند «دیدی گفتم، این جوون‌ها حتی دیگر نمی‌دانند آب گمد چیه».
آب گمد، آبی است که به‌خصوص در موتورخانه لنج‌های قدیمی جمع می‌شد و آن را به خورد بچه‌ای می‌دادند که برای اولین بار قصد ورود به دریا را داشت. می‌گفتند این آب کمک می‌کند که دریازده نشود، این در کنار مراسمی بود که شب قبلش در خانه برایش ترتیب می‌دادند و از بابا دریا می‌خواستند که به او رزق و روزی دهد. بابا دریا برای ماهیگیرها مدافعی بود در برابر پری‌زاد که بچه‌ها را می‌برد.
محمد سعید، رئیس تعاونی ماهیگیران قشم هم از قدیمی‌های ماهیگیری در قشم است. 53 ‌سال دارد و در دفترش کنار بازار ماهی‌فروش‌ها نشسته که سراغش می‌رویم. او هم 14 ساله بوده که دریا رفته اما برخلاف «آدم گپ» تمام عمرش را در قشم ماند و به دوبی، قطر و عمان نرفت.
بیشتر ترجیح می‌دهد از مشکلات امروز ماهیگیران بگوید که در یک کلام آن را این‌طور خلاصه می‌کند، قیمت ماهی گران نشده اما تا دلت بخواهد وسایل ماهیگیری گران شده است. او می‌گوید، «تازه وابسته به این‌که از کدام روش سطحی و کف و وسط آب استفاده شود قیمت‌ها بازهم بالاتر می‌رود».
شرایط طوری شده است که به گفته او ماهیگیران از دریا راضی اما از ادوات ناراضی‌اند، به‌خصوص که تورهای چینی و وسایل چینی دیگر دوام هم ندارند و زود به زود خرج روی دست ماهیگیر می‌گذارند.
در این شرایط جزیره لارک یک نماد عبرت است، یک نشانه برای ماهیگیرها. لارک زمانی قطب ماهیگیری بود، قدیمی‌ها تعریف می‌کنند تا چشم کار می‌کرد کنار جزیره لنج بود. می‌گویند 250 خانوار داشت و 60 لنج اما محمد سعید می‌گوید، «الان کمتر از 10 لنج هست و آنها هم بیشتر کار قاچاق می‌کنند».
محمد رم‌چاهی‌ سال 45 رفت عمان، بدون مجوز، بدون پاسپورت و بدون مدرکی. می‌گوید، نیازی نبود که ما همه همدیگر را می‌شناختیم، چند سالی با عمانی‌ها می‌رود به اقیانوس، از آنجا رفت امارات و برگشت ایران، انقلاب شد، رفت قطر و برگشت و دوباره رفت دریا. این بار اما آن‌قدر شرایط سخت شده بود که کم‌کم دریا نرفت و کارهای دیگری کرد. او می‌گوید: من روی نهنگ راه رفتم، شکار کوسه کردم، گوش‌ماهی‌های نایاب شکار کردم، میگو بردم برای خصب عمان اما آن‌قدر اوضاع بد شد که دریا را ول کردم و در دوبی و قشم کارگری کردم.
این اما همه قصه قشم و آدم‌گپ نیست. او یکی از نگهبان‌های دره ستارگان نیز بود. خارج از قشم دره ستارگان مشهورتر از اسم روستاست. اما دره ستارگان بخشی از روستای برقعه خلف است. روستایی که چشمه‌آبی در میانه دارد و سال‌ها قبل شخصی به نام خلف روی آن را آب انباری ساخت. اهالی نام آب انبار را «برقع» گذاشتند، برگرفته از پوشش‌های زنانشان و نام روستا شد برقع خلف. برای ساکنان روستا دره‌ستارگان هم نام دیگری دارد، «استاله» به معنی «ستاره افتاده». حمیده از دختران روستاست. روستایی که سال‌ها تمیزترین روستای کشور را هم یدک می‌کشد. او می‌گوید: اهالی باور دارند این صخره‌ها و چاله‌ای که هست بر اثر افتادن یک سیاره در این نقطه ایجاد شده و سیاره هم با خود جن آورده است. جنی که شب‌ها در دره می‌چرخد و اهالی به همین دلیل شب آنجا نمی‌روند. البته که این باور محلی‌هاست چرا که صدف‌های روی ستون‌های خاکی دره و مطالعات علمی کاملا ثابت کرده که دره ناشی از یک پدیده زمین شناختی است. باوری علمی که خریدار چندانی ندارد و هنوز مردمان برقع خلف اگر مجبور باشند با هراس شبانه از آن عبور می‌کنند. حمیده هم از روباهی می‌گوید که اهالی برایش غذای بی‌نمک می‌برند تا بلا دور شود. می‌گوید، «گوش کن» این صدای روباه است.
صدای باد می‌شنوم نه از اون دور می‌آد، الان صداش معنی نداره، یعنی هیچی نمی‌گه  اما فقط صدای باده
تو نمی‌شنوی، من هم زیاد نمی‌شنوم فقط بعضی شب‌ها که صداش خیلی واضحه می‌شنوم، اما قدیمی‌ها از دور هم می‌فهمن چی می‌گه.
صدای روباه برای اهالی پیغام‌آور باران و مرگ است. بسته به لحن ناله‌ای که می‌خواند می‌فهمند که قرار است باران بیاید یا کسی بمیرد. در این لحظه زنان روستا غذا می‌پزند بی‌نمک و پسرها برای روباه می‌برند شاید که بلا دور شود.
«آدم گپ» مدت‌ها نگهبان همین دره نیز بود. بعد از این‌که میراث آن را در اختیار گرفت و گردشگرها آمدند. او برایشان از جزیره گفته بود، از بابا زار و ماما زار، قصه‌های دریا. قصه نهنگی که رویش سه قدم برداشته بود. قصه روستای پرتغالی‌ها، روستای دیرستان که وقتی قدم می‌گذاری ساکنانش چشم‌های اروپایی دارند و موهای بلوند و کمی آنسوتر قبرستانی است به جای مانده از زمان پرتغالی‌ها. با استناد به این قیافه‌های متفاوت از تمام جزیره حرف است که اهالی نسلی از پرتغالی‌ها هستند، دو رگه‌های به جای مانده از وصلت‌های قدیم و حتی رسم عصبوا را به جای مانده از آنها می‌دانند. رسمی که در آن داماد را به خانه عروس می‌برند.
قشم مجموعه‌ای است از این افسانه‌ها و واقعیت‌ها. جزیره‌ای که ماهیگیرهایش دیگر لنج‌هایشان را با آواز به دریا نمی‌اندازند، بیشترشان اصلا پی ماهی نمی‌روند و جنس می‌برند و می‌آورند و آنها که ماهی دارند بیشتر شیرماهی‌های کمیاب اطراف ایران است که برای فروش شبانه می‌برند خصب عمان. جایی که پول خوبی برایش می‌دهند و همه اینها برای «آدم گپ» روستای برقع خلف یک درد است. می‌گوید این‌جا خونه ما است، دریا تمام زندگی ما است، مردم نباید ماهیگیر نباشند اما مردم هستند.

مهدی افروزمنش/روزنامه شهروند



شناسه خبری: 31175

آخرین اخبار

اولین ماهنامه اختصاصی مناطق آزاد و ویژه اقتصادی منتشر شد
نشست ملی مدیران روابط عمومی و امور بین الملل مناطق آزاد و ویژه اقتصادی کشور
تورهای بازدید از صنایع و بخش‌های اقتصادی منطقه آزاد اروند برگزار می‌شود
حضور منطقه آزاد اروند در رویداد بین المللی همتایابی در اقتصاد دریامحور ایران
مدیر دفتر «مرکز خدمات مشاوره ایرانیان خارج از کشور» در منطقه آزاد اروند منصوب شد

یادداشت

مناطق آزاد و ویژه اقتصادی؛ هویت بخش شعار «جهش تولید با مشارکت مردم»
«جهش تولید» نیاز به «مشارکت مردمی» دارد
اهداف اقتصادی در حکومت مردم‌سالار باید توسط توده مردم تعیین شود
معرفی یکهزار بسته سرمايه‌گذاری با هدف جذب سرمايه گذاری خارجی در هند
چرا ماکو، سرزمین چهارسو؟